كوثر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
10 دی 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد                      عالم پير دگر باره جوان خواهد شد
يعني اين تيره شب غيبت مهدي روزي                          از دم صبح حضورش لمعان خواهد شد
عالم ارپير شد از جور و ستم باكي نيست از قدوم شه دين امن و امان خواهد شد
مشكلاتي كه به دل ها شده عمري است گره                 حل آنها همه در لحظه آن خواهد شد
دانش كسبي صد ساله اين مدعيان                                      نزد علمش به مثل برگ خزان خواهد شد
اين اباطيل و اكاذيب كه شايع شده است                                     همه را حضرت او محو كنان خواهد شد

 نظر دهید »
10 دی 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

تا در ره عشق مبتلاي تو شدم
بيگانه زخويش و آشناي تو شدم
هر جا كه روم باز به بام ات آيم
من كهنه كبوترِ هواي تو شدم
در هر رگِ دستِ تو كرم موج زند
خوشبخت منم، من كه گداي تو شدم
فردا به عزيز مصر هم مي نازم
كه امروز غلام بي بهاي تو شدم

آقاجان، حرفم اينِه، يِه كمي منوتحويل بگير، در اين گوشه دنيا يه نظري هم به ما بيانداز، ببين يك بيچاره داره صدات مي زنه، ببين يه گِدا راهِ خُونه را گم كرده، اي اميد گمشده ي دلِ زهرا عليهاسلام، اي گرمي نَفَس نوكراي حسين عليه السلام، اي باني روضه مادرت زهرا عليهاسلام، آقاجان امشب اُومدم عرض كنم نمي توني اسم منو از بين نوكرات خط بزني هر جا كه مي رَم منُوبه نام شما مي شناسند، براي شما اُفت داره منُو از در خانه ات دور كني.
محتاج ني ام به غير تا هستي تو
عمري است كه سر خوش از عطاي تو شدم

 نظر دهید »

گلداني فرو افتاد و نابينايي شفا يافت!

01 دی 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

چندي پيش بچه اي نابينا شده بود. مادرش او را پيش هر طبيبي براي معالجه برد ولي جواب رد شنيد. تا اين كه تصميم گرفت او را ببرد مشهد كنار آن طبيب حقيقي و حاذق شايد نظري كند. وقتي وارد حرم شد تصميم گرفت- اگر با زحمت هم كه شده- بچه را به كنار ضريح برساند. موقعي كه بچه را به كنار ضريح رسانده بود تا چشمان او را به آن مشبكهاي ضريح تماس بدهد كه شايد شفا پيدا كند، يكي از خدام حرم مشغول تميز كردن گلدانهاي بالاي ضريح بود. ناگهان، اين گلدان از دست او مي افتد و اتفاقاً روي سر همين بچه فرود مي آيد و سر او مي شكند و خون مي آيد، همه ي آنها كه آنجا بودند تأسف مي خوردند، از جمله خودِ مادر بچه، كه بچه ام را آورده بودم تا شفا پيدا كند، آسيب ديگري هم ديد. با يك حسرتي اين بچه را برده بود بيمارستان يكي دو روز گذشته بود كه آمده بود كنار ضريح حضرت و زار زار مي گريست، به نحوي كه توجه همه را جلب كرده بود، مي گفت: پس از شكستن سرش، او را به بيمارستان برديم. امروز كه رفتم تا به او سر بزنم ديدم بينايي او برگشته است. از دكتر جهت را سئوال كردم، در جوابم گفت: اين بچه لخته هايي از خون در سر داشته است كه مانع بينايي او شده بود و با فرود آمدن آن گلدان، لخته هاي خون بيرون ريخته و بينايي اش برگشته است. حال تمامي مشكلاتي كه در زندگي ما رخ مي دهد شبيه همان فرود آمدن گلدان است، شكيبا باش، باور كن كه پشت آن شكستگي، بينايي است و دنيا را آن طور كه هست مي بيني. اين گلدان، مصائب و تعلقات دنيوي را از سر انسان خارج مي كنند و او را بصير كرده و بصيرت مي بخشند.

منبع :مثل ها و پند ها ج5ص12

 1 نظر

آخرين عمره

01 دی 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

چهار سال و چند ماه از عمر امام جواد (ع) مي گذشت، همراه پدرش حضرت رضا (ع) براي انجام عمره به مكّه رفتند، يكي از غلامان حضرت رضا (ع) به نام « موفّق» نيز با آن ها بود، همان سالي بود كه حضرت رضا (ع) ناگزير شد كه از حجاز به خراسان بيايد. حضرت رضا (ع) با حالت مخصوصي با چشمي گريان، در كنار كعبه ايستاده بود و با خانة خدا، وداع مي كرد، و پس از طواف، به مقام ابراهيم (ع) رفت و در آنجا به نماز ايستاد. موفّق مي گويد: حضرت جواد (ع) كنار حجر اسماعيل رفت و در آنجا نشست و به راز و نياز مشغول شد، نشستن آن حضرت طول كشيد، به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم: « فدايت گردم برخيز» حضرت جواد (ع) فرمود: « نمي خواهم از اينجا جدا گردم، مگر اين كه خدا بخواهد»، آن حضرت اين سخن را گفت، امّا بسيار غمگين به نظر مي رسيد. نزد حضرت رضا (ع) رفتم و گفتم:
« حضرت جواد (ع) كنار حجر اسماعيل (ع) نشسته و نمي خواهد برخيزد»، امام رضا (ع) نزد حضرت جواد (ع) آمد و فرمود: قُمْ يا حَبيبي:« اي محبوب دلم برخيز». حضرت جواد (ع) عرض كرد: نمي خواهم از اين مكان برخيزم. امام رضا (ع) فرمود: اي محبوب قلبم، چرا برنمي خيزي؟ حضرت جواد (ع) عرض كرد: « چگونه برخيزم با اين كه شما را ديدم به گونه اي با كعبه، خانة خدا، وداع مي كردي كه ديگر به اينجا بازنمي گردي». امام رضا (ع) فرمود: « اي محبوب دلم برخيز». آن گاه حضرت جواد (ع) در حالي كه غمگين بود، برخاست و همراه پدر حركت كرد.آري امام جواد (ع) با اين كه كودك بود، از حالات پدر، دريافت كه او مي خواهد به سفري برود كه بازگشت در آن نيست، از فراق و غربت پدر غمگين بود، مي خواست كنار كعبه بيشتر بنشيند و براي پدر دعا كند، ولي چه مي توان كرد، كه طاغوت زمان (مأمون) حضرت رضا (ع) را با اجبار به خراسان برد، و بين حضرت جواد (ع) با پدر، فراقي جانكاه، پيش آمد كه حدود سه سال طول كشيد، و بعد كه امام جواد (ع) حدود هفت ساله بود، كنار جنازة مسموم شدهي پدر آمد.

منبع:داستانهاي شنيدني ص166

 نظر دهید »

باز هم رأفت امام

01 دی 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

دو برادر بودند اهل يزد؛ يكي نيكوكار و شايسته و ديگري بدكار و فاجر. برادر دوم همواره برادر اول را با كارهاي خود آزار مي‌داد و مردم پيوسته از او نزد برادر صالحش شكايت مي‌بردند امّا توصيه‌هاي او سودي نمي‌بخشيد. روزي برادر صالح بار سفر بست تا به زيارت امام هشتم [عليه‌السلام] رود. برادر فاجر هم بر مركب خود سوار شد و براي بدرقه دنبال او آمد امّا پس از قدري راه او هم تصميم گرفت در اين زيارت با برادر همسفر گردد. برادر صالح به جهت رهايي از آزار‌هاي او نپذيرفت. امّا او گفت: من براي تو سنگيني ندارم. مركب خود را سوارم و با ساير زائران همراه. باري، با ايشان آمد. نزديك مشهد مقدس بيمار شد. رفته‌رفته بيماريش شدت پيدا كرد تا اينكه از دنيا رفت. برادر صالح جنازه را غسل داد؛ كفن كرد و بر آن نماز خواند. آنگاه آن را در پيچيد و بر مركب خود بار كرده به سوي مشهد مقدس رهسپار شد. در حرم مطهّر پس از طواف معمول، او را در صحن مطهّر دفن كرد. در اين فكر بود كه بر برادرم چه گذشته و با آن اعمالي كه داشت چگونه با او رفتار شده است. تا اينكه پس از دو سه روز او را در خواب ديد؛ در وضعيتي مناسب، از او جويا شد. گفت: برادر، بدان مرگ و گردنه‌هاي پس از آن بسيار سخت است. اگر اين امام غريب مرا شفاعت نمي‌كرد، من هلاك شده بودم. بسترم آتش بود. فرشم آتش بود. فضاي منزلم پر از آتش بود. تابوتي كه مرا در آن نهاده بوديد از آتش، گداخته بود. با خود گفتم آبي كه اكنون براي غسل بر بدن من مي‌ريزند بدنم را خنك مي‌كند ولي آن هم آتش بود. فرياد مي‌زدم: سوختم؛ سوختم. و كسي به من اعتنا نمي‌كرد. كفني كه مرا به آن پوشاندند نيز آتشين بود و نمد نيز. تا آنكه مرا بر مركب سوار كردند. وقتي داخل مشهد مقدس شديم، تابوت مرا برداشتند تا براي طواف به سوي حرم مطهّر برند. وقتي به در حرم مطهّر رسيدند، ناگهان آتش ناپديد شد و من آسوده شدم. وقتي وارد حرم مطهر شدم ديدم صاحب حرم - يعني حضرت رضا عليه‌السلام - بالاي قبر خود ايستاده‌اند امّا به من اعتنايي ندارند. در نوبت اول طواف، به بالاي سر كه رسيدم، پيرمردي ايستاده بود. رو به من كرد و گفت: به امام استغاثه كن تا تو را شفاعت كند و از اين عقوبت خلاص شوي. استغاثه كردم؛ فايده نداشت. براي بار دوم پيرمرد نامبرده همان سخن گذشته را تكرار كرد. من هم به امام هشتم عليه‌السلام التماس كردم؛ فايده نكرد. بار سوم به آن پيرمرد گفتم: چه كنم؟ پاسخ نمي‌دهند. فرمود: وقتي خارج شوي، همان عذاب و آتش است. راه چاره‌اي هم نيست. گفتم: چه كنم كه آن حضرت توجه فرمايند؟ آن حضرت را به جدّه‌اش - حضرت فاطمه سلام‌الله عليها - سوگند ده و آن معصومه را شفيع خود كن. چون اين سخن را شنيدم، گريه‌ام گرفت و عرض كردم: فدايت شوم. تو را به حق جدّه‌ات فاطمه‌ي زهرا صديقه كبري سلام‌الله عليها قسم مي‌دهم كه نااميدم نكني. بر من احسان كن و مرا از در خانه خود مران. چون آن حضرت اين سخنان را شنيد، نگاهي كرد. گفتي گريه راه گلويش را بسته بود. فرمود: چه كنم؟ جاي شفاعت كه از براي ما نگذاشتيد. پس دست به آسمان برداشت و لبهاي مبارك را حركتي داد. گويا زبان به شفاعت گشود. چون مرا بيرون آوردند، آن آتش را نديدم.

 نظر دهید »

معجوني براي قوت قلب

16 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

گويند انوشيروان بر بوذرجمهر حكيم خشمگين شد و او را زنداني كرد پس از مدتي از وضع او جويا شد، ديد بوذرجمهر در گوشه ي زندان با كمال آرامش و خونسردي نشسته است. پرسيد چگونه بدين حالت صبر كرده و با اطمينان نشسته اي؟

گفت: مرا معجوني است از شش ماده كه هر روز كمي از آن را مي خورم در نتيجه قوت قلب و اطمينان برايم فراهم مي شود. گفت: طرز ساختن آنرا به من بياموز.

گفت: 1- اطمينان و اميدواري به خدا

2- آنچه از جانب خدا مقدّر شده خواهد شد

3- شكيبائي بهترين چيزي است كه شخصِ مورد آزمايش بكار مي برد.

4- اگر صبر نكنم چه كنم؟

5- ممكن است وضعي از اين بدتر هم كه من دارم پيش بيايد.

6- از ساعتي تا ساعت ديگر اميد فرج است.

روشن است كه برگشت مفاد هر شش جمله مربوط به دين و مذهب است كه آدمي را در برابر گرفتاريها و مشكلات زندگي كمك مي نمايد.

منبع:نتايج و فوائد دين ‘كمپاني‘ص209

 1 نظر

انتظار يعني سكوت؟

14 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

ما هر شب منتظر طلوع خورشيد فردا هستيم . اما معناي انتظار خورشيد آن نيست كه دست روي دست بگذاريم و تا صبح در تاريكي به سر بريم ، بلكه هر كس اتاق خود را روشن مي كند .
ما در زمستان منتظر فرا رسيدن تابستان هستيم ، ولي انتظار تابستان به آن معنا نيست كه در زمستان بلرزيم و اتاق خود را گرم نكنيم .
در زمان غيبت امام زمان عليه السلام نيز بايد به مقدار توان خود با ظلم مبارزه كنيم و در صدد اصلاح خود و جامعه برآييم .
در روايات مي خوانيم : «افضل الاعمال انتظار الفرج»بحار ، ج 75 ، ص208 .
بهترين عمل ، انتظار آمدن حضرت مهدي عليه السلام است .
بر اساس اين حديث ، انتظار ، حالت نيست ، بلكه عمل است : «افضل الاعمال» بنابراين ، منتظران واقعي بايد اهل عمل باشند . منتظران مصلح بايد خود صالح باشند ، كسي كه منتظر مهمان است در خانه آرام نمي نشيند .
وظيفه مردم در زمان غيبت ، خودسازي و امر به معروف و دعوت به حق و آگاه سازي ديگران است.

منبع : پرسش هاي مهم پاسخ هاي كوتاه ص47

 

 نظر دهید »

انتظار

14 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي
اي عزيز دل زهرا مهدي
بنده ماييم و تو مولا مهدي


يوسفا آمدنت دير شده
به خدا عاشق تو پير شده


بر سر راه تو من منتظرم
تا بيايي بنشيني به برم


آخر از داغ به سويم نظري
تا كه از حال دلم بي خبري


چه بدي از من مسكين ديدي
كه دل از عاشق خود ببريدي


شيعه والله غريب است بيا
قلب عشّاق تو بشكست بيا


مهديا عرصه به ما تنگ شده
ديده در راه تو خونرنگ شده


رشته ي صبر ز هم بگسسته
گردِ غم بر رخ ما بنشسته


طعنه از بس كه شنيدم مُرديم
همچو گل از غم تو پژمرديم


گاه از هجر تو بايد ناليد
گاه از هجر عزيزان شهيد


يا كه از هجر خميني ناليد
حال ما بين كه به جه مي ناليد

منبع :سوگنامه عاشورا حاج منصور ارضي

 نظر دهید »

محبت و عشق

12 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي
مرحوم شيخ رجبعلي خياط در مورد رسيدن به معشوق حكايتي از حضرت داود عليه السّلام نقل مي كرد كه:«آن حضرت در حال عبور از بياباني مورچه اي را ديد كه مرتّب كارش اين است كه از تپّه اي خاك برمي دارد، و به جاي ديگري ميريزد، از خداوند خواست كه از راز اين كار آگاه شود… مورچه به سخن آمد كه: معشوقي دارم كه شرط وصل خود را آوردن تمام خاك هاي آن تپّه در اين محل قرار داده است! حضرت فرمود: با اين جثّة كوچك، تو تا كي مي تواني خاك هاي اين تلّ بزرگ را به محل مورد نظر منتقل كني، و آيا عمر تو كفايت خواهد كرد؟! مورچه گفت: همه اين ها را ميدانم، ولي خوشم اگر در راه اين كار بميرم، به عشق محبوبم مرده ام! در اينجا حضرت داود عليه السّلام منقلب شد و فهميد اين جريان درسي است براي او.

ما براي رسيدن به محبوب خود چه مي كنيم؟ ؟ ؟

منبع : كيمياي محبت ص62

 

 

 نظر دهید »

ضرورت يادگيري زبان هاي مختلف

08 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي
آيه الله آقاي مصباح يزدي فرمودند كه حجه الاسلام و المسلمين آقاي فاضليان ابرقوئي گفت در مني بودم ديدم شوق دارم از خيمه بيرون بروم بيرون رفتم گويا به طرف مسجد خيف رفتم به چادري رسيدم ديدم حضرت در آنجا تشريف دارند و ملل مختلف خدمتشان مشرف مي شوند و با هر كدام به زبان خودشان صحبت مي فرمايند و با من به زبان فارسي صحبت فرمودند و فرمودند اينها تشنه معارف دين هستند چرا زبانهاي مختلف را فرا نمي گيريد تا معارف ديني را به آنان برسانيد.

منبع :روزنه هايي از عالم غيب ‘ص43.

 2 نظر

توسل

08 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي
آقاي سيدحسن نصرالله (دبير كل حزب الله لبنان) مي گفت: يك دفعه به همراه شوراي حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبري بوديم. اوج سختي و تنگناي ما بود و خيلي به حزب الله سخت مي گذشت. كنفرانس شرم الشيخ هم صورت گرفته بود، همه ي توطئه ها شده بود كه حزب الله را نابود كنند. موقعي كه ما با رهبر معظم جهان اسلام ديدار داشتيم، ايشان به ما اميد داد و فرمود: شما پيروز مي شويد، اين چيزها زياد مهم نيست. سپس اضافه كردند: من در اداره امور كشور بعضي وقتها حل مسائل برايم دشوار ميشود و ديگر هيچ راهي پيدا نمي شود، به دوستان و اعوان و انصار مي گويم كه آماده شويد به جمكران برويم. راه قم را پيش مي گيريم و راهي مسجد جمكران مي شويم، بعد از راز و نياز با آقا، من احساس مي كنم همانجا دستي از غيب مرا راهنمائي ميكند و من در آنجا به تصميمي مي رسم و مشكل بدين صورت حل مي شود و همان تصميم را عملي مي كنم.

منبع : مجله آب ‘ آيينه آفتاب ‘ ص11.

 نظر دهید »

مصلحت

08 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

حضرت آيت الله كشميري مي فرمودند:روزي در منزل آقاي مجتهدي خدمتشان نشسته بودم كه شخصي روحاني به آنجا آمد و به من گفت: به اين آقا بگوئيد ( منظورش آقاي مجتهدي بود) اين كارهايي كه مي كنيد نزد خدا مسؤل مي باشيد. به او گفتم مگر آقاي مجتهدي چه كرده اند كه مسؤل مي باشند؟ گفت: روزي نزديك صحن مطهّر حضرت رضا ( عليه السّلام) بودم كه ايشان با يك نفر از صحن خارج شدند و ناگهان متغيّر شده و فوتي به ماشين آن شخص نمودند به طوري كه ماشين به آتش كشيده شد و اثري از آن باقي نماند. آيت الله كشميري مي گفتند: وقتي جريان را از آقاي مجتهدي پرسيدم فرمودند: روزي از طرف حضرت رضا ( عليه السلام) مأمور شدم به سراغ شخصي كه سه روز پشت پنجره فولاد بست نشسته و غذا نخورده بود بروم، طبق فرمايش حضرت نزد او رفته و به او گفتم: شما فلان شخص مي باشيد و سه روز است اينجا بست نشسته ايد. غذا هم نخورده ايد و فلان حاجت را داريد و مشخصاتي از اين قبيل را برايش بازگو كردم آن گاه به او گفتم حضرت مي فرمايند: صلاح نيست اين حاجت شما انجام گيرد و مقداري او را دلداري دادم، او كه متوجّه شد من كاملاً از وضعش باخبر هستم برخاست و همراه من از صحن بيرون آمد تا نزديك ماشين او رسيديم، در اين موقع از شدّت ناراحتي از اين كه بعد از سه روز حاجتش برآورده نشده بود رو كرد به من و گفت: تو با آن حضرت كه حاجتم را نداد… و جسارتي به مولا نمود من هم به خاطر جسارتي كه به حضرت كرد ماشين او را به آتش كشيدم. آيت الله كشميري مي فرمودند به آن شخص روحاني گفتم: ايشان خيلي ملاحظه او را كرده اند.

منبع :لاله اي از ملكوت ‘ص289.

 1 نظر

امام خامنه اي

07 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي


مرحوم حاج ميرزا اسماعيل دولابي:

در جلسه آخري كه ايشان با مقام معظم رهبري ديدار داشتند پيرامون مسائل زيادي صحبت كرده بودند منتهي حاج آقا نبوي به بنده مي فرمودند كاري كه تا به حال مرحوم دولابي نكرده بود و كسي هم نديده بود، اين بود كه در جلسه آخر هنگامي كه به رهبر نزديك شدند دست آقا را گرفتند و بوسيدند و اين خيلي عجيب بود چون ايشان نه مريدباز و مريددار بودند و نه كسي بودند كه تواضع بي جايي انجام دهند. اما دست مقام معظم رهبري را بوسيدند و فرمودند ايشان خيلي نوراني هستند و حتي به خود بنده مي فرمودند كه سرعت ايشان ( مقام معظم رهبري) در نور گرفتن بسيار بالاست و خيلي سريع و لحظه به لحظه به نورانيت شان افزوده مي شود و حتي در مسائل سياسي نيز ايشان اينچنين هستند گفتند با اين وصف بنده لايق و اصلح از ايشان سراغ ندارم. اين تعبير را مرحوم دولابي نيز در مسائل عرفاني براي ا يشان به كار مي بردند مي فرمودند ايشان (رهبر معظم) يك مجموعه نوري است كه با سرعت بر نورانيتشان افزوده ميشود و خداوند متعال در اين راه افاضات زيادي به ايشان دارند و حتي در جريانات نخست وزيري و پيش از رهبري آقاي هنگامي كه در مسايل سياسي عده اي ايشان را اذيت مي كردند مرحوم دولابي مي فرمودند: اگر ايشان ( آيت الله خامنه اي) را ديديد بگوييد نگران نباشيد. اينها براي آن است كه شما آبديده تر شويد و تمام اين برنامه ها فقط براي تعالي شخص شما است.« استاد علي اكبر پرورشي”

منبع : هفته نامه يا لثارات ش 214‘81/11/16.

 2 نظر

استخاره

07 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

 

شخصي از مريدان آيت الله شيخ جلال الدين علامه حائري نقل كرد:

دوستي داشتم كه در بندپي بابل ساكن بود. در يكي از روزهاي پاييزي كه من در مغازه شيريني فروشي خود نشسته بودم، فرزند آن دوست به مغازه ام آمد و گفت: پدرم چند روز است كه بيمار شد ه و بيماري او هر روز شديدتر مي شود. آمدم تا دكتري به بندپي ببرم و اگر استخاره شود و از بين اطباء شهر، طبيبي انتخاب گردد، بهتر است. به او گفتم: اكنون وقت نماز مغرب فرا مي رسد، با هم به مسجد علامه مي رويم و پس از اقامه نماز جماعت، از آيت الله حائري تقاضا مي كنم تا استخاره كند. روي كاغذي اعداد1 و2 و3 را كه علامت سه پزشك انتخابي مورد نظر بود نوشتم و كاغذ را در پاكت گذاشتم و به مسجد روانه شديم. بعد از خاتمه نماز، از حضرت آيت الله علامه حائري(ره) خواستم كه براي اين مرد كه از بندپي آمده استخاره كند . پس از استخاره اول مرقوم داشتند: پدر بيمار اين شخص چند ساعتي است كه فوت كرده و منتظر او هستند وسايل (كفن و دفن) بخرد و ببرد و به رفتن پزشك نيازي نيست. من چون اعتقاد خاصي به مرحوم آيت الله(ره) داشتم، به فوريت از جاي برخاستم و وسايل تكفين و تدفين را براي فرزند دوستم آماده كردم و او را شبانه روانه بندپي نمودم. فردا صبح كه خود به بندپي رفتم،معلوم شد در ساعتي كه فرموده بودند، آن دوست محترم من دعوت حق را لبيك گفته و فوت نمود.

منبع: آشنايي با فرزانگان بابل ‘ص303.

 

 

 

 1 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

كوثر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احكام
    • احكام پوشش
      • پوشش صورت
    • احكام وضو
      • كيفيت شستن
    • نماز
  • تمثيلات
    • نظام آفرينش
    • آرامش
    • ارتباط خدا با مخلوق
  • شبهات
  • داستان-حكايت-خاطره
    • استخاره
    • امام خامنه اي
    • امام رضا عليه السلام
    • امام زمان عليه السلام
    • محبت و عشق
  • اخلاق
    • اخلاص
    • خودسازي
    • وجدان
    • نيت
    • غفلت از ياد خدا
  • اشعار
  • امر به معروف
  • ولايت
  • مناسبات
  • منطق
    • منطق 3

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس