كوثر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
01 بهمن 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

اگربه سراغ درخت بروي ، هيچ گاه دست خالي بر نمي گردي ، اگر ميوه اي داشته باشد ، با ميوه ي خودش ، كام شما را شيرين

مي كند ، گرسنگي شما را رفع مي كند ، اگر هم نداشته باشد ، با سبزي و نشاط و شادابي خودش به روح شما طراوت مي بخشد ،

پيامبر (ص) فرمود : انا الشَّجَرَه من درخت هستم ، حقيقتاً هم درخت بود ، اگر كسي به سراغ او مي رفت و حاجتي داشت ، اگر

مي توانست حاجت او را برآورده مي كرد و اگر نمي توانست ، با سخنان نرم خودش ، دل او را گرم مي كرد و با سخنان نرم او آب

شود ، سنگ ها . مَنْ سَأَلَهُ حَاجَةً لَمْ يَرْجِعْ إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْل ..

. [بحار الانوار ج 16 ص 152]

 

 نظر دهید »

براى آيينه، چه گل، و چه خار، هيچ تفاوت نباشد!

16 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

پدرم گفت: چرا غنچه را مى ماند، و فرو بسته است؟!

گفتم: غمين است، و دلش تنگ!و هم گفتم: اين تنها دوست من، تنها همين يك عيب را دارد، يعنى كه زود مى رنجد!و تحمل درشتى ها، و دشوارى هاى زندگى را ندارد!و گرنه، سينه

اش مثل آيينه است، و صاف، و پاك، و زلال!

پدرم گفت: براى آيينه، چه گل، و چه خار، هيچ تفاوت نباشد!آنچنان كه براى ريگزاران، كه مى نوشند، آب را، چه شيرين، و چه تلخ!و گفت: هر گاه آدمى، نسبت به خار و گل زندگى،

و لطف و عتاب آن، چنين بى تفاوت بود، سينه اش بمانند آيينه است!و سنگ چه رياضت ها كشيد، تا آيينه شد!و چه رياضت ها بايد كشيد، تا دل آيينه شود!


پيش روشن گوهران يك جلوه دارد خار و گل
كى كند صائب تميز آيينه زشت و خوب را؟ (صائب)

منبع :دامن دامن حكمت ‘حجت الاسلام رنجبر

 نظر دهید »

طفلي كه از بام افتاد!

16 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

در خاطرم، هنوز موج مى زند،آن روز غم بار حادثه را،كه آن مامِ پر مهر، به سانِ ابر بهاران، بر پيكر افتاده فرزند خويش، مى باريد!آن

بيچاره فرزند، از سر بى خبرى، از بامى بلند، به زمين افتاده بود!و تو، مرا، در همان حال و هوا مى گفتى: سخن نيز اگر از بام دهان،

ناسنجيده، به بيرون آيد، به همين طفل مانند است،كه تَلَف خواهد شد، و چه تاثرها، و تاسفها كه در پى دارد!

طفلى از بى خبرى ها ز لب بام افتاد


سخنى بر لب هر كس كه نسنجيده گذشت 

 

منبع : دامن دامن حكمت ‘حجت الاسلام رنجبر

 

 

 

 نظر دهید »

آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند

12 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

بعضي خيال مي كنند ، دعا مثل دواست كه فقط هنگام بيماري بايد آن را مصرف نمود و طبعاً هر چه كمتر ، بهتر ، كه البته با اين حساب بايد گفت خوشا آنانكه هرگز مريض نشده و يكسره از دنيا رفتند ، مثل آن آقايي كه در حادثه سقوط از طبقه بالا جان داد ، و وقتي در عالم رؤيا از او پرسيدند: راستي حرفهاي اين آخوندها كه مي گويند در قبر ، فشار هست وسؤال وجواب ونكير و منكر و … اينها درسته ؟
جواب داده بود: قبلا در دنيا هم گفته بودم همه اين ها دروغه من به مجرد سقوط بدون حساب و كتاب و سوال و جواب و نكير و منكر يكسره رفتم جهنم! حالا بعضي تصورشان اين هست كه دعا براي زمان درماندگي و بيچارگي درست شده ومثل دواست و دوا را در حال سلامتي خوردن ، خودش نوعي بيماري است و هر كس دارو مصرف مي كند ، ديگران براي سلامتي ايشان دعا مي كنند چون مي فهمند كه طرف حتماً بيمار است و الا دارو نمي خورد و برايش شعر حافظ مي خوانند كه:
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازكت آزرده گزند مباد

خلاصه ، آيا دعا چوب آتل است كه تنها وقت باطل شدن دست و پا بايد مصرف شود ؟
استاد ما كه مي گفت: بله ، همينجوره ، دردي هست كه فقط بايد با دعا آن را درمان كرد مگر نشنيديد كه خواجه حافظ هم مي گفت:
ما شبي دست برآريم ودعايي بكنيم
غم هجران تو را چاره زجايي بكنيم
دل بيمار ، شد از دست ، رفيقان مددي
تا طبيبش به سر آريم و دوايي بكنيم

و هزار البته نه آن دردي كه من و توخيال مي كنيم همچون سرطاني ، ايدزي، وبايي ، هپاتيتي يا اسكيزوفرني و روان پريشي و…
بلكه درد آدم شدن ، بيماري انسانيت ، درد فراق يار ، درد بي قراري ، همان دردي كه اگر كسي ندارد به قول عطار بايد قرض بگيرد:
ساقيا خون جگر در جان كن
گر نداري درد از ما وام كن

نشنيدند كه مي گويند: مَردِه ودردِش وهر كسي چنين دردي نداشته باشد علاجش آتش است:
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است (مولوي)

چون اين درد خيلي قيمت دارد و برخلاف ساير دردهاست . چرا همه مي خواهند مثل حافظ شوند اما نمي شوند چون يك درد قيمتي در دلش بود كه مي گفت:
درد عشقي كشيده ام كه مپرس
و باز هم مي گفت:
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليك
چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند

چقدر زيباست آن لحظه هايي كه استاد ، در كلاس ، اسم تك تك دانشجوها را مي خواند و آنها يك يك دست بلند مي كنند و نشان مي دهند كه هستند و هشيار ، چون دقيقاً كاري است خدايي .
مگر در كتاب كريم نخوانده ايد كه مي فرمايد:
اي مؤمنين وقتي خدا و پيامبرش ، شما را مي خوانند ، (دست بلند كنيد) پاسخشان را بدهيد .( انفال /24)
و بدا به حال دانشجويي كه استاد، اسمش را بخواند و او جواب ندهد و بدتر آنكه اسمش را به فراموشي يا به عمد اصلاً نخواند .
و مگر نه اين است كه دعا را خواندن معني كرده اند و امام دعا خوانان حضرت علي (عليه السلام) در مناجات شعبانيه مي گويد:
واسمع دعايي اذا دعوتك
هنگامي كه مي خوانمت ، صدايم را بشنو
حالا چه زيبا مي شود كه در همان آيه مي فرمايد: اي مؤمنين جواب خدا و پيغمبر را بدهيد .
اذا دعاكم لما يحييكم
يعني اگر دستتان را بالا ببريد مثل كلاس ( فرموده اند هنگام دعا خواندن دستهاتان را به سمت آسمان بلند كنيد ) اين نشانه حضور و زنده بودنتان هست . به عبارت واضحتر ، تنها كساني در اين عالم زنده اند كه وقتي خداوند ، آنها را ميخواند ، آنها هم خدا را بخوانند .
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند .

منبع:بروشور با من بيا

 2 نظر

ارتباط خدا با مخلوق

07 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي

دار و ندار شاخه ها از درخت است ، اگر هستند ، اگر سبزند ، اگر باري و برگي و طراوتي داشته و دارند نه از خود كه همه از درخت است و اين همه را تا وقتي دارند كه با درخت اند ، وگرنه به هر دليلي كه بريده و جدا شوند شايد چند صباحي سبز بمانند اما نمي توانند و مي خشكند ، و آماده براي آتش و سوختن و دود و خاكستر شدن . و ما همان شاخه هاييم و از خود چيزي نداشته و نداريم .
ايها الناس انتم الفقراء ( فاطر/15) مردم ! شما از خود چيزي نداريد .
همچنانكه فقيري از خود چيزي ندارد و اگر دارد از غني است .
هوالغني ( لقمان/ 26 ) و غني خداست .
پس ما همه بر سفره خداييم ، البته اين را همه مي دانند كه بر سفره ايم ، اما همه نمي دانند: بر سفره كه هستيم ؟ وميهمان كه ؟
جمله مهمانند در عالم وليك
كم كسي داند كه او مهمان كيست ؟”مولوي “
بعضي تصور مي كنند نان از بازوي خود مي خورند همچنان كه پاره اي گمان برده اند كه محصول تلاش و تقلا وكوشش خود را درو مي كنند و يا ميهمان حوصله و بردباري خودهستند ويا حاصل دانش و آگاهي خود را مصرف مي كنند آنگونه كه قارون مي گفت:
انما اوتيته علي علم عندي ( قصص / 78)
آنچه دارم ريشه در دانش من دارد .
بنابراين همه مي دانند كه ميهمانند اما نمي دانند ميهمان كه ؟ اي كاش ما هم به تور همان گدايي ميخورديم كه حافظ خورد:
بردر شاهم گدايي نكته اي در كار كرد
گفت بر هر خوان كه بنشستم خدا رزاق بود
و اي فداي حافظ كه حاضر است از يك گدا چيزي بياموزد ! و اي فداي خدا كه گاه به يك گدا چيزي مي آموزد كه به حافظ نياموخته !
و حافظ اگرچه از يك گدا آموخت اما در حقيقت از خدا آموخته است ، زيرا گدا سفره خداست همچنانكه زور بازو ، و يا دانش و يا هر چيز ديگر سفره هاي اويند . پس ما همه بر سفره خداييم وسفره ها از جنس پارچه و سفره اي نه ، سفره اي كوچك و سفره اي نه ، سفره اي ساده و سفره اي نه !
برگرديم به شاخه ها ، و شاخه ها را خوب نگاه كن! باز هم نگاه كن ! و دوباره نگاه كن ! ومي بيني كه هر چه شاخه ها از تنه خويش فاصله مي گيرند تردتر ، ضعيف تر ، نازك تر ، شكننده تر مي شوند و هر چه به تنه نزديك و نزديك تر شده ضخيم تر ، فربه تر ، قطورتر ، نيرومند تر ، سخت تر و مقاومتر مي گردند . و ما هم همين  گونه ايم ؛ هر چه به تنه خود و اصل خود كه خداست نزديك تر شويم توانمندتريم و با اقتدار و صلابت بيشتر ، و هر چه دور و دورتر باشيم ناتوان و نزار وخسته تر .
و اينجاست كه قرآن مي گويد:
فروا الي الله ( ذاريات /50)
بگريزيد به سوي خدا
وخدا اصل و ريشه ماست ، همچنانكه تنه اصل شاخه است . و درخت ، بي شاخه مي تواند بود اما شاخه ، بي درخت هرگز !
با تو حيات و زندگي بي تو فنا و مردنا
زآنكه تو آفتابي و بي تو بود فسردنا “مولوي“

منبع : بروشور با من بيا ،محمد رضا رنجبر.

 2 نظر

اخلاص

07 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي
سؤال: چرا خداوند كارهايي را كه ذره اي شرك و ريا در آن باشد، نمي پذيرد؟

پاسخ: خداوند مي فرمايد: «أنا خير شريك فمن عمل لي و لغيري فهو لمن عمله غيري » من بهترين شريك هستم، اگر كسي عملي را انجام بدهد كه هدفش هم من و هم غير من باشد، من سهم خود را به آن شريكي كه براي من پنداشته واگذار مي كنم تا پاداش خود را از او بگيرد.
آري، هر كس و هر چيز را در كنار خدا قرار دادن، توهين به مقام الهي است.
اگر كسي به شما بگويد: من شما و سنگ را دوست دارم، اين توهين به شماست.
اگر بگويد: از غذايي كه تهيه كرده ام، هم شما بخوريد هم گربه ام مي خورد، توهين است .
علاوه بر آنكه هدف خداوند از انجام دستوراتش، رشد و كمال انسان است و شرك و ريا مايه سقوط انسان است. اگر يك موش در ديگ غذا بيفتد ، تمام غذا از قابليت مصرف مي افتد.
يك روز تمام مسافران هواپيما را پياده و باري را كه بسته شده بود تخليه كردند و گفتند: يك موش در هواپيما ديده شده است . پرسيديم : اين همه مسافر و بار به خاطر يك موش بايد پياده شود؟ گفتند: بله، زيرا ممكن است اين موش يكي از سيم ها را بجود و رابطه خلبان با فرودگاه قطع شود و موجب سقوط هواپيما شود.
آري، موش شرك، سيم اخلاص را مي جود و رابطه بنده با خالق قطع مي شود.

منبع : پرسش هاي مهم پاسخ هاي كوتاه ،محسن قرائتي ،ص40.

 

 

 3 نظر

آرامش

07 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي
سؤال: چه كنيم تا در دنيا راحت زندگي كنيم ؟
پاسخ: قرآن مي فرمايد:

لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ سوره حديد ، آيه (23)

آن گونه باشيد كه اگر چيزي را از دست داديد، تأسف نخوريد و اگرچيزي به شما دادند ، شاد نشويد، راستي آيا مي شود انسان اين گونه متعادل باشد كه دادن ها و گرفتن ها در او اثري نگذارد؟
كارمند بانك، يك روز مسئول دريافت پول مردم مي شود و روز ديگر مسئول پرداخت پول به مردم مي شود . نه آن روزي كه پول مي گيرد خوشحال است و نه آن روزي كه مي پردازد، ناراحت. زيرا او مي داند هر دو روز، امانتداري بيش نبوده است.
مثالي ديگر: براي لاستيك تراكتور، حركت در زمين هموار و غير هموار يكسان است، ولي براي لاستيك دوچرخه ، تفاوت دارد .
نشستن و برخاستن يك گنجشك، روي شاخه گل اثر مي گذارد ولي روي درخت تنومند، اثر چنداني ندارد.
آري، انسان هاي بزرگ به خاطر سعه صدري كه دارند، مسايل جزئي در روح آنان اثر چنداني ندارد.
امام حسين عليه السلام ظهر عاشورا در برابر دهها تير كه به سويش رها شد و دهها داغي كه ديد، نماز با حال و خشوعي خواند، در حالي كه كوچك ترين حركت، ما را از نماز يا خشوع باز مي دارد.

منبع: پرسش هاي مهم پاسخ هاي كوتاه ،محسن قرائتي ،ص27.

 نظر دهید »

نظام آفرينش

07 آذر 1393 توسط كوثر

باسمه تعالي
اگر شما روي يك صفحه كاغذ ببينيد، از اوّلِ اين صفحه تا آخر آن، يك نامه ي مفهوم و معني دار نوشته شده است. در اين نامه پنج تا مطلب حسابي است: دستور، سفارش، بيان اين جور چيزها. در اينكه اين نامه علت فاعلي داشته است؛ يعني، يك نيرويي بوده است كه اين جوهر را بر روي اين صفحه ي كاغذ كشيده بحثي نيست، ولي اين نيرو مي تواند نيروي شاعر باشد، مي تواند نيروي غير شاعر باشد؟ يعني مي شود فرض كرد كه مثلاً برق آمده باشد خود نويس را همين جور حركت داده باشد يا نه، شاعري كه شعورش به اين حد نرسد، يك بچه ي پنج ساله ي مدرسه نرفته اي كه اساساً با خط آشنا نيست آمده باشد، خودنويس را از پدرش دزديده باشد، صفحه ي كاغذ را هم برداشته باشد، همين جور خط كشي كرده، خودش هم هيچ متوجه نبوده چه كار مي كرده است، ولي اتفاقاً اين خط كشي هايي كه او كرده است، اين صفحه ي منظم را به وجود آورده، ده تا مطلب از اين صفحه درآمده است. يك بچه با يك آدم تحصيل كرده ي درس خوانده ي خط ياد گرفته تفاوتش درعلت فاعلي نيست، نيروي دست بچه هم كافي است، براي اينكه اين را بنويسد. يك بچه يا يك آدم بي سواد مدرسه نرفته، يك دهاتي بي سواد از لحاظ علت
فاعلي هيچ تفاوتي با درس خوانده ندارد، ولي از يك نظر ديگر تفاوت دارد و آن اين است كه آن آدم درس خوانده مي داند كه يك كلمه اي را اگر بخواهد بنويسد كه فلان مفهوم از آن فهميده شود، اوّل بايد حرف اول را مثلاً به چه شكل بنويسد، حرف دوم را به چه شكل، حرف سوم، چهارم و پنجم تا يك مطلب معني دار از كار دربيايد؛ يعني، بايد انتخاب كند. خوب، اين نيرو وقتي كه اين خط را مي خواهد بنويسد، هزار جور ممكن است بنويسد، ممكن است از اين طرف بكشد، ممكن است بالا ببرد، ممكن است پايين بياورد، باز اوّلي را كه نوشت در دوّمي همين جور بايد انتخاب كند؛ يعني، يك راه را از ميان صدها راه انتخاب كند. از نظر فاعلي، هزار شكل مي شود اين حرف اوّل را نوشت و به هزار شكل هم حرف دوم، به صدرهزار شكل حرف سوم، ولي او پي در پي انتخاب مي كند، پس شعور لازم دارد؛ يعني، درك لازم دارد، فهم لازم دارد، بايد بفهمد چه رابطه اي ميان اين عمل و آن نتيجه وجود دارد تا خوب بتواند انتخاب كند. در اين جور موارد ما مي گوييم: تنها فرض علت فاعلي ( يعني وجود نيرويي كه آن نيرو كافي باشد براي اين كار از نظر مقدار نيرو، انرژي و هرچه بخواهد مصرف بشود) كافي نيست، بلكه يك اداره اي ، يك كنترلي هم براي اين نيرو بايد وجود داشته باشد، يك انتخاب بايد وجود داشته باشد، يك اختيار بايد وجود داشته باشد بطوري كه كلمه ي «براي» در آنجا محقق بشود؛ يعني، هر چيزي نشان بدهد كه وسيله است براي يك هدفي، اين وسيله براي آن، آن وسيله براي آن. اينجاست كه ما مي گوييم تنها فرض علت فاعلي براي به وجود آمدن اين شيء كافي نيست، حتماً بايد فرض علت غايي بشود كه عبارة اُخري از اين است: بايد حتماً فرض كرد كه فاعل داراي قوّه ي شعور به معناي فهم و درك اين كار و حكمت و تدبير بوده است به طوري كه نيروي خودش را اداره مي كرده است.
lمنبع :توحيد،مرتضي مطهري ، ص 63.

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

كوثر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احكام
    • احكام پوشش
      • پوشش صورت
    • احكام وضو
      • كيفيت شستن
    • نماز
  • تمثيلات
    • نظام آفرينش
    • آرامش
    • ارتباط خدا با مخلوق
  • شبهات
  • داستان-حكايت-خاطره
    • استخاره
    • امام خامنه اي
    • امام رضا عليه السلام
    • امام زمان عليه السلام
    • محبت و عشق
  • اخلاق
    • اخلاص
    • خودسازي
    • وجدان
    • نيت
    • غفلت از ياد خدا
  • اشعار
  • امر به معروف
  • ولايت
  • مناسبات
  • منطق
    • منطق 3

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس