يادتان هست كه در ابتداي انقلاب يك روز، روزنامه نوشتند «شاه رفت» روز بعد در روزنامه ها نوشتند «امام آمد» انشاءالله روزي بيايد كه دل ما هم آنچنان بشود بگوييم شيطان رفت و خدا آمد.
اسوه ي حسنه
باسمه تعالي
امام صادق عليه السلام:
«..هر كسي صبر كند اندكي صبر كرده و هر كه بي تابي كند اندكي بي تابي كرده ….پس در هر كاري صبر را از دست مده ‘زيرا خداي -عز و جل -محمد(صلي الله عليه و آله) را مبعوث فرمود و او را امر به صبر و مدارا كرد و فرمود :برآنچه مي گويند صبر كن و از آن ها ببُر‘ بريدني نيكو . و مرا با تكذيب كنندگان نعمت دار واگذار.1
و باز فرمود : «بدي را به آن چه نيكو تر است دفع كن تا آن كه كسي كه ميان تو و او دشمني است ‘دوستي مهربان شود. و اين خصلت را جز كساني كه صبر كنند برنخورند و جز بهره دار بزرگ در نيابد.2
رسول خدا هم صبر نمود تا او را به امور بزرگ نسبت دادند و متهم كردند ‘او دل تنگ شد . خداوند اين آيه را نازل فرمود :ما مي دانيم كه سينه تو از آن چه مي گويند تنگ مي شود ‘با ستايش پروردگارت تسبيح گوي و ازسجده گزاران باش .3
سپس تكذيبش كردند و متهمش نمودند .از آن رو غمگين شد و خداوند وحي نازل فرمود :ما مي دانيم كه سخنان آن ها تو را غمگين مي كند . آن ها تو را تكذيب نمي كنند ‘بلكه ستمگران آيات خدا را انكار ميكنند . پيش از تو نيز پيغمبراني تكذيب شدند و بر تكذيب شدن و اذيت صبر كردند تا نصرت ما به آن ها رسيد.4
پس پيغمبر خود را به صبر ملزم ساخت تا آن ها تجاوز كردند و خداي تبارك و تعالي را به زبان آوردند و تكذيب كردند.پيغمبر فرمود :درباره خودم و خاندان و آبرويم صبر كردم ولي نسبت به بد گفتن به معبودم صبر ندارم. خداوند فرمود:ما آسمان ها و زمين و فضا را در شش روز آفريديم و هيچ خستگي به ما نرسيد پس بر آن چه مي گويند صبر كن.5
پس پيامبر در همه احوال صبر كرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادند و همه را به صبر معرفي كردند …
——————————————————–
1. مزمل 10.
2.فصلت35.
3.حجر97و98.
4.انعام 33.
5.ق 38.
مكارم الاخلاق ج 1ص 17.
تلنگري به خودت بزن!
باسمه تعالي
ما، در رؤيا به سر مي بريم از اين جهت نمي دانيم چه كسي سود مي برد و چه كسي زيان.
از عالم فقط در وديوار و جانورش را ديديم و صاحب خانه را نديديم و مشكل ما همين است.
اما اولياء خدا و شهدا صاحب خانه را ديدند، دست از خانه كشيدند، و ما چون معرفت صاحب خانه برايمان حاصل نشد، به تماشاي نقش و نگارخانه نشستيم خيال مي كنيم اين عالم خانه
بي صاحب است،وگرنه چه كسي در خانه اي مي رود كه صاحب خانه حاضر باشد و او شروع كند به شمارش آجرها و ديدن نقش و نگارهاي خانه و هيچ مجالستي با صاحب خانه نداشته باشد؟
ما حتي آنوقتي هم كه فكر مي كنيم. داريم با صاحب خانه صحبت مي كنيم در نقش خيالات خودمان هستيم و تصوّراتمان از پيش چشممان رژه مي روند.
منبع :مثل ها و پندها‘حائري شيرازي ‘ج3ص44.
اخلاص
باسمه نعالي
حجة الاسلام قرائتي: يك سال براي زيارت به مشهد مقدس رفتم. در حرم با حضرت رضا عليه السّلام قرار گذاشتم كه يك سال مجّاني براي جوانها و اقشار مختلف كلاس برگزار كرده و در عوض امام رضا عليه السّلام نيز از خدا بخواهد من در كارم اخلاص داشته باشم. مشغول تدريس شدم، سال داشت سپري مي شد كه روزي همراه با جمعيّت حاضر در كلاس از كلاس بيرون مي آمدم، طلبه اي همين طور كه جلو من راه مي رفت نگاهي به عقب كرد، مرا ديد و به راه خود ادامه داد! من پيش خود گفتم: يا نگاه كن يا اينكه من استاد تو هستم، تعارف كن كه بفرماييد جلو! (الله اكبر) به ياد قراردادم با امام رضا عليه السّلام افتادم، فهميدم اخلاص ندارم، خيلي ناراحت شدم. با خود گفتم: قرآن مي فرمايد: « لا نريد منكم جزاءً و لا شكورا» آنان نه مزد مي خواهند و نه انتظار تشكر. من كار مجّاني انجام دادم، ولي توقّع داشتم از من احترام كنند! خدمت آية الله ميرزا جواد آقا تهراني داستانم را تا به آخر تعريف كرده و از ايشان چاره جوئي كردم. يك وقت ديدم اين پيرمرد بزرگوار شروع كرد به بلند، بلند گريه كردن، نگران شدم كه باعث اذيّت ايشان نيز شدم، لذا عذرخواهي كرده و علّت را پرسيدم ايشان فرمود: برو در حرم خدمت امام رضا عليه السّلام و از حضرت تشكّر كن كه الآن فهميدي كه مشرك هستي و اخلاص نداري، من مي ترسم در آخر عمر با ريش سفيد در سنّ نود سالگي مشرك بوده و خود متوجه نباش .
منبع ‘خاطرات قرائتي‘ص35.
اهميت نيت
باسمه تعالي
سؤال : چرا در اسلام ، ارزش عمل به نيت آن است و قبولي عمل به قصد قربت و اخلاص وابسته است ؟
پاسخ : در كارهاي دنيوي نيز ارزش كارها ، به نيت آنها بستگي دارد به اين مثال ها توجه كنيد :
جراح و چاقوكش هر دو شكم پاره مي كنند ، اما كار جراح ، خدمت است و كار چاقوكش جنايت .
همين جراح مي تواند براي پول كار كند و مي تواند براي نجات يك انسان كار كند ، هر كدام از اين هدف ها نيز ارزش مخصوص به خود دارد .
مثالي ديگر :
يك ليوان آب را به سه نفر عرضه مي كنيم ؛ يكي نمي خورد ، چون ميل ندارد ، ديگري نمي خورد چون قهر كرده است ، سومي نمي خورد و مي گويد : نفر چهارم از من تشنه تر است ، آب را به او بدهيد ! اين سه نفر ، در ننوشيدن آب يكسانند ولي به خاطر آن كه هدف هاي آنها متفاوت است ، ارزش كارشان نيز تفاوت دارد.
در اسكناس ها نخي است كه نشانه اصالت اسكناس و وسيله جدايي اسكناس اصلي از قلابي است ، در عبادات نيز بايد ريسماني محكم ميان بنده و خدا باشد كه همان قصد قربت و اخلاص است . اگر آن نخ نباشد يا پاره شود ، رابطه انسان با خدا قطع و عمل مقبول نيست .
منبع :پرسش هاي مهم پاسخ هاي كوتاه ‘ محسن قرائتي‘ص28.
وجدان
باسمه تعالي
«وجدان» يك حقيقت و واقعيتي است، اما مسأله اين است كه مي گويند: وجدان تغيير مي كند، آيا اين درست است؟ آيا خودش في حد ذاته تغيير مي كند يا نه، مثل هر قوه اي از قوا تغيير مي كند، احيانا فاسد مي شود و خوب كار نمي كند، مثل همه ي دستگاهها. هر دستگاهي آن وقت اثر خودش را مي بخشد كه سالم باشد، اگر مريض بشود خوب كار نمي كند. يك اتومبيل وقتي كه خراب شد، ديگر خوب كار نمي كند؛ چشم مي بيند، اما يك وقت هست كه ديگر چشم كار نمي كند و ديگر نمي بيند. آدم هم يك وقت مريض مي شود، چشمش زردي مي آورد، دنيا را زرد مي بيند، اما اين دليل اين نيست كه چشم در كار ديدش ثابت نيست، يعني انحراف پيدا مي كند و در حال انحراف، كم مي بيند، يك چيز را دو چيز مي بيند، همه چيز را سياه مي بيند. اين با آن حرف خيلي فرق مي كند، حرف آنهاست كه اساساً وجدانها متغير است. قرآن اين حرف را نمي زند، بلكه مي گويد: وجدانها ثابت است، ولي ممكن است مريض بشوند، اگر مريض شد خوب كار نمي كند، عوضي كار مي كند. پس از نظر ما درست است كه وجدانها تغيير مي كند، اما نه به آن معنا كه وجدان امر متغيري است و وضع ثابتي ندارد، بلكه به معناي اينكه وجدان مانند هر قوه از قواي روحاني و جسماني انسان حالت سلامت دارد و حالت انحراف؛ در حال خوب نمي كند، عوضي كار مي كند.
منبع: اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص 228
خودسازي
باسمه تعال
مولوي مثلي مي آورد، مي گويد: شخصي خاري را در سر راه مردم كاشته بود؛ اين خار بزرگ شد. گفتند: آقا بيا اين خار را بكن. گفت: دير نمي شود، حالا مي كنيم، يك سال ديگر مي كنيم! سال بعد بوته ي خار بزرگتر شد، ولي خاركن چطور؟ پيرتر شده. گفتند: بيا بكن. گفت: دير نمي شود، بعد مي كنيم. سال به سال بوته ي خار بيشتر رشد مي كرد، بيشتر ريشه مي دوانيد، تنه اش كلفت تر، خارهايش تيزتر و خطرش بيشتر مي شود؛ اما خاركن پيرتر و از نيرويش كاسته مي شد:
خاربن در قوت و برخاستن
خاركن در سستي و در كاستن
مي خواهد بگويد: اين ملكات رذيله، اخلاق فاسد، روز به روز در وجود تو مثل آن بوته ي خار بيشتر رشد مي كند، بيشتر ريشه مي دواند، تنه اش كلفت تر، خارهايش تيزتر و خطرش بزرگتر مي شود، ولي تو خودت روزبه روز پيرتر مي شوي و از نيرويت، از آن نيروهاي مقدس تو كاسته مي شود. وقتي كه جوان هستي مثل يك آدم قوي و نيرومندي هستي كه مي خواهد يك نهال را بكند. به سرعت مي كني، ريشه اش را هم مي كني مي اندازي دور، اما وقتي كه پير شدي، مثل يك آدم سست قوه اي هستي كه مي خواهد يك درخت قوي را با دست خودش بكند، هرچه زور مي زند درخت از ريشه در نمي آيد.
منبع: گفتار هاي معنوي ‘ مرتضي مطهري‘ص154.
اخلاص
باسمه تعالي
سؤال: چرا خداوند كارهايي را كه ذره اي شرك و ريا در آن باشد، نمي پذيرد؟
پاسخ: خداوند مي فرمايد: «أنا خير شريك فمن عمل لي و لغيري فهو لمن عمله غيري » من بهترين شريك هستم، اگر كسي عملي را انجام بدهد كه هدفش هم من و هم غير من باشد، من سهم خود را به آن شريكي كه براي من پنداشته واگذار مي كنم تا پاداش خود را از او بگيرد.
آري، هر كس و هر چيز را در كنار خدا قرار دادن، توهين به مقام الهي است.
اگر كسي به شما بگويد: من شما و سنگ را دوست دارم، اين توهين به شماست.
اگر بگويد: از غذايي كه تهيه كرده ام، هم شما بخوريد هم گربه ام مي خورد، توهين است .
علاوه بر آنكه هدف خداوند از انجام دستوراتش، رشد و كمال انسان است و شرك و ريا مايه سقوط انسان است. اگر يك موش در ديگ غذا بيفتد ، تمام غذا از قابليت مصرف مي افتد.
يك روز تمام مسافران هواپيما را پياده و باري را كه بسته شده بود تخليه كردند و گفتند: يك موش در هواپيما ديده شده است . پرسيديم : اين همه مسافر و بار به خاطر يك موش بايد پياده شود؟ گفتند: بله، زيرا ممكن است اين موش يكي از سيم ها را بجود و رابطه خلبان با فرودگاه قطع شود و موجب سقوط هواپيما شود.
آري، موش شرك، سيم اخلاص را مي جود و رابطه بنده با خالق قطع مي شود.
منبع : پرسش هاي مهم پاسخ هاي كوتاه ،محسن قرائتي ،ص40.