محبت به امام حسين عليه السلام
باسمه تعالي
كاش جانم بود قابل تا فدايت مي شدم
كاش دستم مي گرفتي خاك پايت مي شدم
كاش بودم گَردِ ره تا مي نشستم در بَرَت
كاش بودم خاك تا خاك سرايت مي شدم
كاش ملك عالم از من بود و مي كردم رها
ناز مي كردم به شاهان و گدايت مي شدم
كاش جسمم دفن مي شد در زمين كربلا
خاك زوار حريم با صفايت مي شدم
كاش خاكم را قضا مي ريخت گرد قتلگاه
تا به وقت سجده، مُهر كربلايت مي شدم
كاش مي شد رشته رشته، عضوْ عضوِ پيكرم
روز عاشورا طنابِ خيمه هايت مي شدم
كاش مي شد چوب محمل، استخوان هاي تنم
تا كه همره با سر از تن جدايت مي شدم
كاش چون نِي سبز مي گشتم به دشت نينوا
تا در آن صحراي سوزانْ هم نوايت مي شدم
كاش دستِ ديرِ راهبْ بودم اي وجهِ خدا
تا گلاب افشان به حسنِ دلربايت مي شدم
كاش راه كربلايت باز مي شد اي حسين
تا سگ زوار دشت نينوايت مي شدم
كاش بودم بوته ي خاري به دشت كربلا
كاشنا با كودك بي آشنايت مي شدم
كاش بودم در گلوي شيرخوارت عقده اي
تا جواب ناله ي وا غربتايت مي شدم
كاش بودم شير وحشي در ميان آفتاب
سايبان بر قامت و قد رسايت مي شدم