امام زمان عليه السلام
                    08 آذر 1393  توسط كوثر                 
                                        
                        
            
            باسمه تعالي
دل مي رود زدستم صاحب زمان  خدا را	   
بيرون خرام از غيب، طاقت نماند ما را
اي كشتي ولايت، از غـرق ده نجـاتم 
باشد كه باز بينم، ديـدار آشنـا را
اي صاحب هدايت، شكرانه ولايت	   
از خوان وصل بنواز، مهجور بينوا را
مست شراب شوقت، اين نغمه مي سرايد:		
هات الصبوح حيّوا، يا ايها الكـسارا
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون	
يك لحظه خدمت تو، بهتر زملك دارا
آنكوشناخت قدرت، هرگز نگشت محتاج		
اين كيمياي مهرت، سلطان كند گدا را
آئينه سكندر، كـي چـون دل تو بـاشد		
با آفتاب تـابان، نسبت كجـا سهـا را
در كوي حضرت تو، فيض ار گذر ندارد
دربـارگاه شـاهان، ره نيست هـر گدا را
شعر از فيض  كاشاني