خودسازي
باسمه تعال
مولوي مثلي مي آورد، مي گويد: شخصي خاري را در سر راه مردم كاشته بود؛ اين خار بزرگ شد. گفتند: آقا بيا اين خار را بكن. گفت: دير نمي شود، حالا مي كنيم، يك سال ديگر مي كنيم! سال بعد بوته ي خار بزرگتر شد، ولي خاركن چطور؟ پيرتر شده. گفتند: بيا بكن. گفت: دير نمي شود، بعد مي كنيم. سال به سال بوته ي خار بيشتر رشد مي كرد، بيشتر ريشه مي دوانيد، تنه اش كلفت تر، خارهايش تيزتر و خطرش بيشتر مي شود؛ اما خاركن پيرتر و از نيرويش كاسته مي شد:
خاربن در قوت و برخاستن
خاركن در سستي و در كاستن
مي خواهد بگويد: اين ملكات رذيله، اخلاق فاسد، روز به روز در وجود تو مثل آن بوته ي خار بيشتر رشد مي كند، بيشتر ريشه مي دواند، تنه اش كلفت تر، خارهايش تيزتر و خطرش بزرگتر مي شود، ولي تو خودت روزبه روز پيرتر مي شوي و از نيرويت، از آن نيروهاي مقدس تو كاسته مي شود. وقتي كه جوان هستي مثل يك آدم قوي و نيرومندي هستي كه مي خواهد يك نهال را بكند. به سرعت مي كني، ريشه اش را هم مي كني مي اندازي دور، اما وقتي كه پير شدي، مثل يك آدم سست قوه اي هستي كه مي خواهد يك درخت قوي را با دست خودش بكند، هرچه زور مي زند درخت از ريشه در نمي آيد.
منبع: گفتار هاي معنوي ‘ مرتضي مطهري‘ص154.