نظام آفرينش
باسمه تعالي
اگر شما روي يك صفحه كاغذ ببينيد، از اوّلِ اين صفحه تا آخر آن، يك نامه ي مفهوم و معني دار نوشته شده است. در اين نامه پنج تا مطلب حسابي است: دستور، سفارش، بيان اين جور چيزها. در اينكه اين نامه علت فاعلي داشته است؛ يعني، يك نيرويي بوده است كه اين جوهر را بر روي اين صفحه ي كاغذ كشيده بحثي نيست، ولي اين نيرو مي تواند نيروي شاعر باشد، مي تواند نيروي غير شاعر باشد؟ يعني مي شود فرض كرد كه مثلاً برق آمده باشد خود نويس را همين جور حركت داده باشد يا نه، شاعري كه شعورش به اين حد نرسد، يك بچه ي پنج ساله ي مدرسه نرفته اي كه اساساً با خط آشنا نيست آمده باشد، خودنويس را از پدرش دزديده باشد، صفحه ي كاغذ را هم برداشته باشد، همين جور خط كشي كرده، خودش هم هيچ متوجه نبوده چه كار مي كرده است، ولي اتفاقاً اين خط كشي هايي كه او كرده است، اين صفحه ي منظم را به وجود آورده، ده تا مطلب از اين صفحه درآمده است. يك بچه با يك آدم تحصيل كرده ي درس خوانده ي خط ياد گرفته تفاوتش درعلت فاعلي نيست، نيروي دست بچه هم كافي است، براي اينكه اين را بنويسد. يك بچه يا يك آدم بي سواد مدرسه نرفته، يك دهاتي بي سواد از لحاظ علت
فاعلي هيچ تفاوتي با درس خوانده ندارد، ولي از يك نظر ديگر تفاوت دارد و آن اين است كه آن آدم درس خوانده مي داند كه يك كلمه اي را اگر بخواهد بنويسد كه فلان مفهوم از آن فهميده شود، اوّل بايد حرف اول را مثلاً به چه شكل بنويسد، حرف دوم را به چه شكل، حرف سوم، چهارم و پنجم تا يك مطلب معني دار از كار دربيايد؛ يعني، بايد انتخاب كند. خوب، اين نيرو وقتي كه اين خط را مي خواهد بنويسد، هزار جور ممكن است بنويسد، ممكن است از اين طرف بكشد، ممكن است بالا ببرد، ممكن است پايين بياورد، باز اوّلي را كه نوشت در دوّمي همين جور بايد انتخاب كند؛ يعني، يك راه را از ميان صدها راه انتخاب كند. از نظر فاعلي، هزار شكل مي شود اين حرف اوّل را نوشت و به هزار شكل هم حرف دوم، به صدرهزار شكل حرف سوم، ولي او پي در پي انتخاب مي كند، پس شعور لازم دارد؛ يعني، درك لازم دارد، فهم لازم دارد، بايد بفهمد چه رابطه اي ميان اين عمل و آن نتيجه وجود دارد تا خوب بتواند انتخاب كند. در اين جور موارد ما مي گوييم: تنها فرض علت فاعلي ( يعني وجود نيرويي كه آن نيرو كافي باشد براي اين كار از نظر مقدار نيرو، انرژي و هرچه بخواهد مصرف بشود) كافي نيست، بلكه يك اداره اي ، يك كنترلي هم براي اين نيرو بايد وجود داشته باشد، يك انتخاب بايد وجود داشته باشد، يك اختيار بايد وجود داشته باشد بطوري كه كلمه ي «براي» در آنجا محقق بشود؛ يعني، هر چيزي نشان بدهد كه وسيله است براي يك هدفي، اين وسيله براي آن، آن وسيله براي آن. اينجاست كه ما مي گوييم تنها فرض علت فاعلي براي به وجود آمدن اين شيء كافي نيست، حتماً بايد فرض علت غايي بشود كه عبارة اُخري از اين است: بايد حتماً فرض كرد كه فاعل داراي قوّه ي شعور به معناي فهم و درك اين كار و حكمت و تدبير بوده است به طوري كه نيروي خودش را اداره مي كرده است.
lمنبع :توحيد،مرتضي مطهري ، ص 63.